این روزها آه این روزها
عجب آونگ بی صدای زمان اهسته در چرخش هست در یک چرخش همیشگی و من در یک سکوت و فکر و دوباره سکوت و دوباره سکوت
اساس این سکوت رو مدیون همه اونایی هستم که یادم دادنش سکوتی که نشان از یک صبر و پذیرش و تسلیم داره
تسلیم در مقابل اراده الهی و پذیرش ناتوانی ام درمقابل اراده او ...
آه این روزها هر قدر هم بخوام اندکی بحث کنم و زمان را مقصر و ادمیان این طبیعت بکر رو مورد سرزنش قرار بدم می بینم همه اونها مخلوق پروردگار عاشق و هوشمند منند و همان دم جز آهی عمیق از وجودم برنمیخیزه همان جا سکوت عمیق تر بر روح قلبم جاری میشه
هر آونچه اراده کرده اتفاق می دفته و من تسلیم اراده ی او هستم
او عاشق هست معشوق هست عشق است و من غباری کوچک و ریز در جنب و جوش و ترس در این هیاهو در حرکت اما انچه در این حرکت زیباست این هست که خودش هست و میدانم او بر من و جهانم جاری هست
جهان من جهان من بر او و اراده ی عمیق او در حرکت هست ...
به نام تو به یاد تو اشک چشمانم قفل و دهانم بسته از هر عبارت ناهمگنی هست ....