جهانی پر از زیبایی و شگفتی همواره پیش روی ماست

۱۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۰
مرداد

پشت هر خری یه باری هست
مهم نی بقیه چی میگن
مهم اینه بارمون علم و عمل باشه در راه خوبی و انسانیت

 

علی.ع.ت 

 

پ.ن خیلی زیبا بود جملش واقعن پر از حکمت و زیبایی 

۲۸
مرداد

اخیرا برای بار دوم هست که دارم کتاب تبریز مه آلود نوشته محمد سعید اردوبادی رو مطالعه میکنم 

کتاب فوق العاده زیبا و نوشتار بسیار نرم لطیفی داره 

در کتاب برای خواننده به هر سبکی از احساس و آگاهی دارای مطلب و انگیزه برای خواندن ادامه کتاب فراهم شده 

امروز که در اتوبوس نشسته و در حال برگشتن به خانه بودم توجهم جلب همین مطلب شد که 

کتاب میتونه دو رویه داشته باشه 

ی روی سطحی که بحث داغ عاشقی و ارتباط راوی داستان با دختر روسی انقلابی نینا هست که خواننده رو مجذوب و به دنبال خودش میکشه و یک سطح باطنی اون هست که خبر از اتفاقات دوره ی مشروطه و جنگ ها و .... تبریز میده که اشک از دیده ی آدمی جاری میکنه 

تاسف جای خیلی از قضاوت ها خشم ها و ناکامی ها رو میگیره ...

 

#دوست_من_کتابا 

۲۵
مرداد

از صبح تا شب سیب می خورد،هر سیب که تمام میشد سریع به سراغ سیب دیگری می رفت،تنها امیدش پیدا کردن یک کرم سیب دیگر بود … اما ناگذیر با یک کرم دندان ازدواج کرد!

۲۵
مرداد

این روزها آه این روزها 

عجب آونگ بی صدای زمان اهسته در چرخش هست در یک چرخش همیشگی و من در یک سکوت و فکر و دوباره سکوت و دوباره سکوت 

اساس این سکوت رو مدیون همه اونایی هستم که یادم دادنش سکوتی که نشان از یک صبر و پذیرش و تسلیم داره 

تسلیم در مقابل اراده الهی و پذیرش ناتوانی ام درمقابل اراده او ...

 

آه این روزها هر قدر هم بخوام اندکی بحث کنم و زمان را مقصر و ادمیان این طبیعت بکر رو مورد سرزنش قرار بدم می بینم همه اونها مخلوق پروردگار عاشق و هوشمند منند و همان دم جز آهی عمیق از وجودم برنمیخیزه همان جا سکوت عمیق تر بر روح قلبم جاری میشه 

هر آونچه اراده کرده اتفاق می دفته و من تسلیم اراده ی او هستم 

او عاشق هست معشوق هست عشق است و من غباری کوچک و ریز در جنب و جوش  و ترس در این هیاهو در حرکت اما انچه در این حرکت زیباست این هست که خودش هست و میدانم او بر من و جهانم جاری هست 

جهان من جهان من بر او و اراده ی عمیق او در حرکت هست ...

به نام تو به یاد تو اشک چشمانم قفل و دهانم بسته از هر عبارت ناهمگنی هست ....

 

 

۲۳
مرداد

✨بادکنک سیاه ✨
در یک شهربازی، پسرکی سیاه پوست به مرد بادکننک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود. 

بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد.

 سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد.
 بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.

 پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود. تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: 
ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید، بالا می رفت؟

مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان، نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت: 
پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.


چیزی که باعث رشد آدم ها می شود رنگ و ظواهر نیست.
رنگ ها و تفاوت ها مهم نیستند. 

مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هر چقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه جایگاه و مرتبه والاتر و شایسته تر میشه. 

✨پس دل را حرم الهی خدا قرار دهیم که بالاتر از او کسی را نمی یابی.

✨قلب حرم خداوند است در حرم خدا غیر خدا را جای ندهید..

 

۲۳
مرداد

ای خدا کمر ادم تا چه حد می تونه دوم بیاره زیر اینهمه آوار و مشکلات واقعن سواله برام ...

کمر همسرم امروز اونقدر خمیده شده بود که من به جای دنیا ازش خجالت کشیدم این مرد بزرگ  با قلبی پر از صداقت و پاکی آخه چرا باید اینهمه رنج و مشقت بکشه !!!!

نمی دونم چرا واقعن ...

ای خدا خودت کمکش کن پناهش باش منم تا اونجا ک بتونم و ازم بر بیاد بیشترین تلاشم براش میکنم ...

آه خدایا ...

😔😔😔😔

۲۰
مرداد

مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم، خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
های!
 با شما هستم
این درها را باز کنید
من بدنبال فضا می‌گردم
لب بامی
سرکوهی
دل صحرائی
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد من را، باید این داد کند

از شما خفته چند
چه کسی می‌آید
با من فریاد کند؟

مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها

من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز 
بگدارید هواری بزنم 

#فریدون_مشیری

۲۰
مرداد

یه سوال 

 

زندگی چرا واقعن اینقدر سخته !!!

یعنی من موندم توش ای بابا راس میری ادمو میگزه چپ میری آدمو میگزه 

رو به شمال میکنی کله ات میکنه رو ب جنوب میکنی خاکت میکنه 

 

اخه چرا واقعن 

کسی هست ک جوابگو باشه !!!!

 

پ.ن چند وقت پیش که از یه سفر ضروری برمیگشتیم وقتی سمت اتوبوس های شهرستانمون رفتیم راننده گفت ببخشید که این میگم میشه ازتون خواهش کنم برید و یکم دورتر از خروجی ترمینال کنار پل هوایی بشینید تا من بیام الان اگ‌شما رو اینجا ببینن از من کلی پول میگیرن در حالی ک پولی که من از شما قراره بگیرم نصف اونم نمیشه 

همسریم قبول کرد و ما ب سمت پل هوایی حرکت کردیم تو راه همسری گفت واقعن این اتوبوس خدا داره کجا میره کاش میشد بهش بگم آقا وایسا ما میخواهیم پیاده شیم 

تلخندی رو لبام نشست و تو دلم گفتم آره واقعن آقا بایست ما میخواهیم پیاده شیم :(

پ.ن هعی خدا پناه ب خودت ک ارحمن الراحمینی ...

۱۴
مرداد

heart

 

از دهان انسان‌های در حال مرگ..
سخنانی بیرون می‌آید که باید به دقت به آنها توجه کرد.. 
زیرا کسانی که واژگان خود را همراه با درد تنفس می‌کنند.. 
حقیقت را می‌گویند.

#شکسپیر

heart

۱۱
مرداد

بدون عشق، موسیقی وجود ندارد،
بدون موسیقی، رویایی در کار نخواهد بود،
بدون رویا، افسانه‌ای در کار نیست،
بدون افسانه‌ها، از شجاعت خبری نیست،
و بدون شجاعت، هیچ‌کس قادر نیست بار غم را به دوش بکشد...
#فرد‌ریک_بکمن